ببین که باز دچار خفقان می شوم
از دردی که دارم روزه دار سکوت می شوم
به هر حدیثی از کلام تو ، من ...
به اوج ، یا دچار فرود می شوم
از حال بدم نپرس ، که می دانی
مبتلای توأم و مست این شراب می شوم
کجای بنگرم در این مرداب رنگارنگ
که دنیای منی و غیر آن هیچ می شوم
نگذار خالی دستانم را از وجودت ، بانو
که بی تو ، طعمه ی گرگان روزگار می شوم
من و تو روح های گره خورده ایم در هم
این بزرگترین اعترافیست که فریادش می شوم
من و تو ما نمی شویم ، هرگز
من ، تمامم ذوب می شود آخر ، تو می شوم
بگذار هر چه می خواهند بگویند نامحرمان
محرم این دل تویی که زقید جهان رها می شوم