+ ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
+ ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
مرا پیدا کن
در حجم نگاهت
در رویای خیسی
به چشمان سیاهت
مرا پیدا کن
که نو رس یارم
در این شبای سیاهی
نور باران صداتم
مرا پیدا کن
در این کویر بی ستاره
از این شبهای بی سپیده
مرا پیدا کن
مرا پیدا کن
مرا پیدا کن
بخوان مرا که جان بگیرم
در ره عشق تو بمیرم
رسم به آغوشت
نفس بگیرم ...
تویی تمام هستی من
که در رهت بیمار شده
تن من ...
عزیز بهتر از جان من
مرا پبدا کن
سجاده ام را رو به قبله ی روی ماهت پهن کرده ام ، قد قامت حضورم بر خاطراتت و دستان ملتمسم دعا گوی چشمان مهربانت ...
علی زخمی و خمار به خونه می رسه ، برای زخمش دنبال پماد می گرده ، زنگ می زنه خونه ی هانیه که حالا دیگه پیشش نیست و به بهونه ی پماد شروع می کنه به خوندن این ترانه ...
دلم تنگه برای روزهای با تو بودن
امروز همش یاد این شعر بودم
تصور کنید کنسرتی رفتید با شرکت ارکستر سمفونی ارمنستان ، رهبر ارکستر لوریس چکناواریان و خواننده استاد شهرام ناظری
دل دریاییت رو باز کن روبم