گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است


میگویند هر گلی یک بویی دارد

دروغ است ...

من شهادت می دهم

همه ی گل ها بوی تو را می دهند ...

Hossein
۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۱ ۱ نظر

لازم نیست با هر چیزی کَلکَل کنی ، وقتی زورش رو نداری . باید حواست باشه ممکنه که شکست بخوری و درد زیادی رو تحمل کنی . این رو دیشب فهمیدم ، چند وقت بود که به خودم قول داده بودم هر چی قرص از دکترهای مختلف گرفته بودم رو بزارم کنار و هر وقت واجب شد بخورم .

دیشب معده دردی که کم و بیش با هم درگیر هستیم رو دست کم گرفتم و بهش توجه نکردم که برود خودش دنبال کارش ، ولی او زورش از من بیشتر بود و تا بیمارستان ما را کشاند و برگرداند

حالا مثل بچه های خوب قرص ها رو سر وقت میخورم که این درد وحشتناک آروم بگیره ...

بعد از نگارش : کافیست چشمانت را ببندی و نیّت کنی ، جوابت را خواهد داد ...

+ برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست/  مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست / میان او که خدا آفریده است از هیچ /دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست / به کام تا نرساند مرا لبش چون نای/ نصیحت همه عالم به گوش من بادست/ گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست / اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست

 

Hossein
۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۳۴ ۲ نظر

کلمات خیس خورده

بوسه های خشکیده

بغضی در راه مانده

چشمانی نگران

آغوشی یخ زده

و یک مشت ترانه ی ناموزون

تمام تکه های یک پازل در جان من است ...

تصویر کامل این رویای ناتمام  ، تمام دنیای من است ...

Hossein
۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۳۲ ۲ نظر

گل هم زیباست

            وقتی کنار تو ...

                        در یک قاب قرار می گیرد 

Hossein
۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۳۲ ۱ نظر

محکم بایست ... !؟

نه ما دیگر آن بیدیم و نه او آن طوفان که بخواهد زیر و رو کند ... ؛ من ، قدرت ایمان تو را باور دارم ...

تو پیروز این میدانی ...

Hossein
۲۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۲۸ ۱ نظر

اِی دل بی قرار من

آرام بگیر در سینه ام

یه کم یواش تر عزیزم

من دیگه نایی ندارم

بی خودی پایین ، بالا نکن

هِی کلمات رو سوا نکن

کسی حواسش به تو نیست

درمون دردت ، با تو نیست

پیر شدی ، کهنه شدی

حرفت رو هیچ کس نشنید

باید عادت کنی کم کم

که تنها تر از این میشی

و یک روز میرسه آخر

که همپای جادّه ها میشی

برای لحظه های سخت

تو یک سنگ صبور بودی

حالا بسه دیگه ، پاشو

قطار آمادست ، باید رفت ...

نه ...

نه اینکه زندگی بد باشه یا

تموم قصّه ها دردِ

برای یک دل عاشق

بی هوایِ یار ماندن

هزار بار بدتر از مرگِ ...

باز هم نقل حرفامون

به گمراهی رفت آخر سر

قبول ای دل ، حق با توست

سکوتت ، سراسر ، عشق و فریادِ

...

Hossein
۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۵۹ ۱ نظر

واسه لحظه های گم شده تو شب

دل من در حسرت یه بارونه

کاش یکبار هم نوبت ما بشه که

آرزوهامون ، قلب زمان رو بشکنه

خسته شدم از بس این ، چرخِ فلک

به کام دیگران ، رو شونه های ما دوید

پس دل ما کی بهار رو می بینه

اینجا زمستون پشتِ زمستون میرسه

ما برای زندگی جز هوای تو نمی خوایم

تو کجا رفتی که بی نفس شدیم

همه ی حرفامون شده یه بغض

که اونم بدجوری گلوگیرمون شده

برای مسافر دلت توی این راه پر خطر

تو دعا کن ، شاید خدا هم دلش به رحم بیاد

Hossein
۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۲۹ ۳ نظر

 تلخ ترینم

            وقتی 

                        شیرین من نباشی ...

دیوانه ترینم

            وقتی

                        مجنون تو نباشم ...

Hossein
۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۴۹ ۱ نظر