گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

سرزمین من

يكشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۲۱ ب.ظ

می خوام این دفعه تصور کنی که توی یک شهر جنگ زده ای و تو مسئول حفاظت از یک منطقه ای ، منطقه ای که توش بزرگ شدی و تمام دلبستگیت به اونجاست

سعی می کنی خوب بجنگی و به هر ترفندی اجازه نزدیک شدن به منطقه ات را ندی ، در عین حالی که میجنگی و اجازه نزدیک شدن به منطقه ات رو نمیدی سعی میکنی در حد توانت منطقه ات رو آباد کنی و بهش برسی

خبر اتفاقاتت می پیچه و دشمنانت از تو کینه به دل میگیرن و سعی میکنن به هر ترفندی شده منطقه رو ازت بگیرن ، چند وقتی میگذره و راه به جایی نمی برن و تو با تمام توانت ایستادی و مبارزه کردی و در حد توانت منطقه ای نیمه خوب رو فراهم آوردی

جمع بندی دشمنات به این میرسه که برای از بین بردن تو باید منطقه ای که تو با خون دل و در دل جنگ داری آباد میکنی رو با خاک یکسان کنند تا بتونن تو رو نا امید کنن و دستگیر ، چون زنده ی تو به درد اونا میخوره

دشمن آماده میشه با تمام قوا حمله کنه ، برای نابودی جایی که بزرگ شدی و برای آبادیش زحمت کشیدی ، اونهم به بهانه ی تو

دلت می خواد باز هم بجنگی ، اما میدونی این دفعه با بقیه موارد فرق میکنه ... ، چیکار باید بکنی ؟ نمیدونی و تصمیم گیری سخته

خیلی سخت ولی فرصت هم نداری ...

دشمن آماده ی حمله شده و شاید چند ساعت یا حداکثر چند روز ، اطلاعات به دست اومده همین ها رو تایید میکنه

چند خمپاره شلیک میشه و چند جای منطقه ات رو آسیب میزنه ، آسیبی که برای درست کردنش کلی وقت و هزینه باید بشه

نمیتونی ببینی که این اتفاق ها به خاطر تو باشه

تصمیمت رو میگیری ، تسلیم میشی و دشمن بعد از شلیک چند خمپاره دیگه بی خیال میشه و خرسند از فتح و دستگیری تو به سوی خانه ی خودش بر میگرده ، تو به اسارت در میآیی و باید برای آنها خدمت کنی

منطقه و سرزمین اجدادیت سرجایش ماند ، حالا شاید برای خودش جای مهمی شده باشد ، همانجور که لیاقتش را داشت ، اما تو دیگر آنجا نیستی

حالا نمی خوام تصور کنی مشکلات و مصیبت های اسارت را ، می خوام ببینی می تونی بفهمی دوری از خاک و ریشه بودن چقدر سخت و ترسناک میشه

جنگ تموم میشه و تو هنوز در اسارتی ، ولی تفسیرهای بعد جنگ از راه رسیده ، بعضی ها از تو قهرمان و بت ساخته اند و بعضی ها تو را کامل نقد کرده و عملکردت را زیر سوال برده اند و معتقداند که بهتر از اینها باید می بودی

که این حرف آخر را خودت بیشتر از همه قبول داری و بابتش جداگانه درد میکشی

آره ، دیگه از این به بعد تنها آرزوت میشه یک روزی سرزمین و ریشه ات آغوشش را برای بازگشت تو باز کند ...

و تو دائم در اسارت و در انتظاری ...

۹۳/۱۰/۱۴
Hossein

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی