راه عشق ...
راه دور درازیست عشق ، خیلی ها ندیده اند ، خیلی ها نشنیده اند ...
بعضی ها آمده اند تا اول راه و برگشته اند ، خیلی ها در راه مانده و با اولین درّه و کوه بریده اند و برگشته اند ، یک جوری که انگار اصلاً نبوده اند ...
باید پیه سرما و گرمایش را به تنت مالیده باشی ، پای صبوری و زبان صداقت نداشته باشی ، ابزار دستت را اشتباه انتخاب کنی ماندی ، نکند جای طناب خواهش و تمنّا ، تبر غرور برداری ... قبله نمایت جا نماند یا همین سجادّه ی نیازت ...
آری ...
حواست باشد راه دور است و ندیده ها بسیار ، هر روز هر لحظه ، به آنی ممکن است در اوجی باشی باور نکردنی یا قعر درّه ای جهنمی ...
آنقدر باید بسوزی و بسازی تا یک قدم نزدیک تر شوی ، محرم شدن به دل است ، آنجا را باید به جان بخری ...
این را هم به خاطر بسپار از یک جایی به بعد دیگر تن را باید بگذاری و برهنه بروی که ادامه ی راه از عهده ی آن خارج است ...
دعای همه ی مقبول شدگان این راه ، رهنمای توست ...
هم این دنیایی دارد و هم آن دنیایی
هر دو هم لذت و سختی دارد و تنها کسی می تواند درک کند که گذر کرده باشد از این مسیر.
دعای همه مقبول شدگان، دعای خیریست بدرقه راه.
+جهت اطلاع و اصلاح: پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن. پیه نوشته می شود ولی ه خوانده نمی شود.