گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است


 

در همین دنیای رو به سیاهی و زوال

که هر روزش پر از بوی باروت است

توی نفرت و حسدی که مشام همه را کور کرده  

من هنوز دوست دارم بشنوم

یک ندایی که بگوید :

می شود بهتر دید

می شود آموخت

مثل دوستی های گل یاس

مهربانی های نیلوفر

می توان عشق را ، از گل آفتابگردان آموخت

و یا مست زیبایی یک رود ، رفت تا سرچشمه ی وصل

می توان یاد آورد

هنوز ...

لبخند ماه زیباست

سرو و کاج ها سبزند

اگر در دستِ همه یِ بدخواهانت تبر است

دستان خدا هم پیداست در لابه لای موج های بلند دریا

یکی باید باشد که در همین روز مُردِگی های مدام

فریاد زند :

می توان لذّت برد

از همین شاخه گلی که خودت کاشته ای

و یا

عطر خوشی

که خودت روزی با باورت ساخته ای

می توان بوسه را هدیه کرد

مثلِ طراوت

هدیه ی باران به گل

و ایمان داشت

 که

بهشت در همین نزدیکی ست ...

Hossein
۳۱ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۴۱ ۱ نظر

 

در همین نزدیکی

                        دلی می نویسد

                                                تا تو

                                                     آرام بگیری ... 

Hossein
۲۹ فروردين ۹۲ ، ۰۹:۰۵ ۱ نظر

 

چه غمی داره اگه یک روز

گلت رو پژمرده ببینی

گوشه ی خلوت عمرش

قطره ی شبنم بچینی

چه سنگینی ای داره

وقتی ماهت پشت ابرِ

میشه یک ظلمت مطلق

خونه و زندون نداره  

وقتی سنگینی سایه ی یک وحشت

تمام روز پا به پات هست

بهترین روز خدا هم

واسه تو حرفی نداره

آخه مجنون بی لیلی

دیگه دیوونگی نداره

تا تو هستی توی دنیام

دل من بی قراره

طاقت ناراحتیت رو

حتی یک نفس نداره

باشه من لایق نبودم

امّا نخواه ساکت بمونم

 میمیرم و از یادت

یک لحظه کم نمی گذارم 

Hossein
۲۶ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۴۹ ۳ نظر

 

سوغاتی از اصفهان

 

در اصفهان در نوروز سال نود و دو

Hossein
۲۶ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۴۸ ۲ نظر

 

شروع قصه ام با تو

تمام این نفس با تو

هوای گریه هم عالیست

بیا ، باران تماشا کن

بیا ، برگرد ، بگو هستی

بگو که تا آخرین لحظه

چشم از من بر نمی داشتی

من اینجا مانده ام بی تو

در این سرمای تو در تو

در این یخ بستگی ها و

 در این ظلمت های وهم آلود

به دور از تو نمی تونم

بگم خوبم ، بگم آرومِ آرومم

در این شهر پر از نفرت

دارم جون میدم و میمیرم

همه اش در خاطراتم گم

تماماً مست بوی تو

چشمام خواب تو رو می خواد

ولی کابوس های شب تا صبح

عزیز بهترین من

همیشه یاد تو برجاست

مثل جای آن نگاه هایی

که هنوز در دلم پیداست 

Hossein
۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۲۳ ۲ نظر

 

تقدیم به همه ی آنهایی که ما را در تمام این سال ها الاغ فرض کرده و می کنند  ...

 

من حسینم !

            من حسینم !

                        من حسینم !

 

Hossein
۲۰ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۴۶ ۳ نظر

 

دلتنگی هایم را کنار پنجره با شب قسمت می کنم

تا رؤیای تو ، تک ستاره ی آسمان دلم شود ...

که بیایی و تمام شود این ظلمت بی انتها .

تا کور سوی امیدی باشد برای ادامه ی این راه پر خطر

تو که می دانی !

دل من هرجایی برود مقصد آخرش تویی ، عادت نبودنت مریضش می کند

یادت که هست

من سالها زیر همین باران بهاری ، هِی برایت شعر باز آمدن صنوبرها را خوانده ام

هِی مثل همین فصل ها باریده ام ، گاه و بی گاه ، تا ریشه دوانده ای در جانم ...

حالا بخند !

روزی باور می کنی تمام این ثانیه های یخی را

آنوقت من می آیم با یک بغل نسترن و بوسه ، غرق تماشایت می شوم

آنقدر می نشینم کنار مهر باورت ، تا این یخ های لعنتی آب شود

آب شود و از دیده گانم جاری

امّا ، این بار به شوق ...

Hossein
۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۱۹ ۲ نظر

 

"دوستت دارم"

یک جمله برای شنیدن نیست !

یک دنیا حرف است

برای لمس کردن

...

Hossein
۱۷ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۳۸ ۳ نظر