گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است


زندگی ام شبیه پرواز، در کوی توست

هر قدمم به شوق دیدار توست

ای که تویی دار و ندارم همه

ماه دلم ،  هلال لبخند توست ...

جان من و بهار عمر منی

ای که همه جهان خلاصه در چشم توست

مست شود جام از خم ابروی تو

این چه شرابیست که در دستان توست

اسیر عشق تو  آزاد شدست از جهان

ببین دلم همیشه در یاد توست

سهم من از تو هر چه باشد ، قبول

فقط ، پر از امید باش که این حق توست ...

Hossein
۲۸ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۰ ۱ نظر

لطفاً

امانت دار خوبی باش ، وقتی نیستم و کسی را جز خودت ندارم که تو را به آن بسپارم ... 

Hossein
۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۴ ۱ نظر

یک جادّه ی پر پیچ و خم و باریک ، پر از پستی و بلندی ، خاکی و آسفالت و خطرات احتمالی اش ...

و مردمانی که با سرعت های سرسام آورشان یا به فکر مبداشان بودند یا مقصد ...

انگار نه انگار که راه زیباست و چقدر میشود لذّت برد ...

و من به این می اندیشیدم که چقدر زندگی هایشان شبیه همین سفرهایشان است ؛ فقط فکر رسیدن ، بی آنکه چیزی از راه را فهمیده باشند و موقع رسیدن چیز جدیدی برایشان ندارد به جز تکرار ...

و عشق چقدر بدین مسیر شبیه بود ، با همه ی توصیفاتی که گفته شد و من ، که تمام مسیر را به امید تمام نشدنش پیمودم ...

Hossein
۲۵ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۹ ۲ نظر

برات می خونم از جون و

برات میمرم آروم و

تویی تنها بهار من

که مست بوی گلهاشم

هوای تو دل انگیزِ

نفس های تو آتیشِ

قسم بر چشمهای بیتابت

دلم غرق تماشاتِ

چقدر دوست داشتنت خوبِ

چقدر قلبم ، با تو آرومِ

بهای این دل خسته م

فقط یک لحظه دیدارِ

بیا بارون شو و یک ریز

ببار بر خاطراتت باز

بزار دیوانه ترشم من

که ریشه دار تر بشه این احساس

من از دردهای این دنیا

زخم های زیادی بر تنم دارم

ولی وقتی تو هستی پیشم

قدم هایم را محکمتر بر میدارم ...

Hossein
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۳۵ ۲ نظر

برای چشمانم دعای باران بخوان

            دیریست

                        از درد و دوری تو

                                    گرفتار ابر سیاهی روزگار است ...

Hossein
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۸ ۱ نظر

من به تو مبتلا شدم

            از این راه گریزی نیست ...

هیچ کس نفهمید حالم رو

            این خودش درد کمی نیست ...

این هم سرنوشت من بود انگار

            از این بهتر تقدیری نیست ...

تو که خوب باشی ، من خوبم

            هوایت پیچیده در سینه م

از این جایی که من هستم

            تا قلب تو راهی نیست ...

کسی هرگز نفهمیدش

            که من از چه غمگینم

یا چرا این دیوانه باز

            هوایی شده چشماش

همه ی دردات بر جونم

            من بدون تو نمی تونم

وقتی تو پر ازدردی

            من اینجا جان میدم ، میمیرم ...

Hossein
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۴ ۲ نظر

شرابی تو ، مِیِ نابی ، که درمان میکنی دردم

به هر پیمانه از عشقت ، سلامت میدهم دردم

تو آن جادوی زیبایی که من غرق تماشاتم

قسم بر جان تو ، دوریت ، تازه تر میکنه دردم

بلا گردون چشماتم ، کزآن درّ و گوهر ریزد

نگاهم کن ، که این دیدار ، خرابم میکند دردم

                        همه عالم اگر گویند حذر کن ، دست بر نمیدارم

                        که من در بین عالم و آدم فقط دلخوش به همین دردم

Hossein
۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۳ ۱ نظر

+ باید باور کنی یه چیزهایی رو و باهاش کنار بیای

_ چی رو ... !؟

+ اونایی که ته ذهن و قلبت هست و هی با بغض میدیش میره پایین

_ ... بغض ... !؟

+ آره ، حالا اشکهات رو پاک کن ... 

Hossein
۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۹ ۲ نظر