گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است


 

اگر مستی نگاهت ، شده آرامش روحم

تو بدان ، نفس ندارم که بگم چه حالی دارم

اگر خاطرت شب و روز ، برا من حکم شرابِ

تو بدان ، یک دیوانه ی بی خواب همیشه کنج اتاقِ

اگر بودن با تو ، برا من ، قصه ی ساحل و دریاست

تو بدان ، یک کویر تب دارم و یک غروب تنهام

اگر از تو سرودن ، مثل لمس تن گلهاست

تو بدان ، خیال رویت سرآغاز تمام شعرهاست

اگر شیشه ی وجودت ، جام جهان نمای من شد

تو بدان ، جهان بی تو در وجودم شکسته شد ، مُرد

اگر هر شب ماه و ستاره ، محو مهتاب تو هستن

تو بدان ، در ظلمت روزهام ، به امید طلوع تو نشستم

اگر از تو نوشتن ، مثل پرواز توی رؤیاست

تو بدان ، تک تک واژهای اینجا ، راه حل یک معماست ... 

Hossein
۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۴۱ ۲ نظر

 

من در تلاطمم

در آرزوی هیچ

بر باوری غلط

مانده در انتظار

راه نجات من

از این کویر تن

گم کرده راه را

در سایه های شب

پیچیده در پیله ای

            از زندگی درهم و

                        سنگینی یک آسمان

                                    می نالد تا سحر

آخر این ماجرا

            داستان مبهمی ست  

                        از یک حضور تلخ

                                    تا یک جاودان سبز

                                                                        پر باید کشید ... 

Hossein
۲۰ اسفند ۹۱ ، ۱۳:۰۴ ۲ نظر

قلبم در پیله ی دست های مهربان توست

حصر برای پروانگی

عاشقانه ترین نوع اسارت است ...

Hossein
۱۵ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۰۴ ۲ نظر

 

زاده ی باران نگاه تو هستم

از وقتی که چشم گشودی

به دنیای من

مست شراب بوسه ای نخورده

و آرام شده ی حریر آغوشی نپوشیده

سیراب شده ی گرمای خورشید مهربانی ات

در تلاطم های بی پایان دنیا

تا آخر تمام جهان های مادی و معنوی

نور باران آسمان دلم هستی

...

Hossein
۱۲ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۱۸ ۳ نظر

 

از تو که می خوانم

ماه کامل می شود

و ستاره ها نزدیک

از تو که می گویم

خورشید گرم می شود

ابرها به رقص می آیند

از تو که می سرایم

گل عاشق می شود

و آب رنگ ترانه میگیرد

از تو که می نویسم

دنیا شیرین می شود

 و هوا بهاری

می بینی ...

تمام هستی من

در تو

خلاصه شده

...

Hossein
۱۰ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۱۸ ۲ نظر

 

در یخبندان محبت آدمیان

تنها

نگران گلبرگ های احساس تو هستم.

یک وقت باور نکنی مرگ لبخندهای بی طمع را  

هجوم هرز علف های ادعا

تو را به ناباوری سبز بودن عشق نکشاند

من گواهی می دهم

که لحظه های ناب هنوز زنده هستند

و خورشید چشمانت گرمترین نقطه ی زمین است ... 

 

Hossein
۰۶ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۰۳ ۱ نظر

 

تو گلستانی ؛ در آتش دل

وقتی که می سوخت جان در فراقت

تو شکاف نیلی ، در دریای غم

آنجا که دل غرق شدن خود را می‌دید

تو نجات بخش روحی ، در مرگ باورها

جان کلامی ، در حرفهای من

هنگام شاعر شدن

تو معجزه ی تمام قرن ها در من .

رسول مهر و مهربانی

به وسعت تمام آیین ها

دوستت دارم  ...  

 

Hossein
۰۲ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۴۶ ۱ نظر