گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

۱۴۲ مطلب با موضوع «دل نوشته ها» ثبت شده است


و کلماتم روزه گرفته اند

به نیت سلامتی ات
...
Hossein
۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۲۶ ۰ نظر

بیا امروز پنجره باز کن ، من که گوشه نشین این خانه ی لعنتی شده ام

تو نشانم بده بهار آمده ، تو باش آنی که مثل همیشه مرا نجات می دهد از برهوت خودم ... باور کن سخاوت دستان تو بیش از این هاست 
اجازه ی نفس کشیدن بده در هوایت ،ببین چگونه پروانه خواهم شد
تو را به خدایت قسم 
مردم از بس از تو گفتم و سکوت کردی ، گفتم و نخواندی ام ، نمی خواهم باور کنم گذاشته ای و رفته ای ، نه ... این در مرام گل همیشه بهار من نبوده 
می دانم همین حوالی هستی ، هنوز مشامم عطر حضورت را می فهمد هنور کسی وسعت بزرگی دل مهربانت را جز من درک نکرده
بیا و درمان باش مثل همیشه ، این خاصیت خدایی توست برای من ...
من امروز که روز توست نه که هروز انتظارت را می کشم ، برای بزرگی تو این روزها کم است که به نامت کنند ، تو بارها این را ثابت کرده ای
حالا باز کنار همین پنجره ی بسته ی رو به تو به انتظار تو در روز تو
ایستاده ام ...
Hossein
۳۱ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۵۰ ۰ نظر

بیا کمک کن مثل پیرمردی که برایش پا می شوی یا پیرزنی که برایش چشم

بیا کمک کن مثل نگاه هر روزت به گل ها ، مثل خیابان هایی که هر روز انگیزه شان می شوی ، بیا ...
بیا کمک کن که من از هر مردمی نیازمندترم به تو ...
Hossein
۳۰ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۰۰ ۰ نظر

بگذار همه مسخره ام کنند اصلا ، چه کار داری شان ، خودم قول می دهم بعد از این همه مریضی و خانه خوابی روزهای بی تو ، یک روز سه پایه ام را بر دارم بیارم بگذارم کنار خیابانی که هر روز تو را می بیند ، جنگلی بکشم از موهای آویزت ، از گندم زار گونه ات و لعل های سرخ لبانت ، آنها را چه کار به این همه زیبایی ...

پای همه ی آن تک نگین هستی دریاچه ایست از رود چشمان من تا قلب تو
به جان هر چه که می پرستی ، خودم هر شب آبیاری شان می کنم ، خیالت را میگویم ، که هر روز تازه تر و جوان تر در خواب های نصف نیمه ام جولان می دهند . 
نقاشی ام هدیه ایست به تو ، فقط بگذار بلند شم از این درد ...
Hossein
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۳۹ ۰ نظر

و کلمات در من ، گر گرفته می شوند تا به مرز جنون رسند و در ساحل یاد تو آرام گیرند ...

Hossein
۲۶ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۱۱ ۰ نظر

تب کرده ام ، حالم خوش نیست ، هذیان می گویم ، چند ماهی می شود که هر اتفاق خوبی هم افتاده حالم را عوض نکرده ...

نمی دانم آخر این ماجرا چه می شود ، یعنی می دانم ها ، شاید جرات گفتنش را پیدا نکرده ام
خودم کاری کردم که به این راه کشیده شدم ، هر شب اشکم ، هر شب ماتم
دلم می سوزد ، نه برای خودم ، بلکه اطرافیانی که بالای این نعش ایستاده اند و هی دعا و ورد می خوانند ، نظر و نیاز می کنند برای بهتر شدنش ...
حق با همه هست و با من نیست ، هر چیزی در این دنیا ظرفیت می خواهد ، وقتی گرفتار شدم می دانستم غرقم می کند ، می دانستم نبودنش دیوانه ام می کند ...
ولی من بی او راحت تر زندگی نمی کند ؟ من بی او کمتر گرفتاری ندارد ؟ میزان توهین های مستقیم و غیر مستقیمش کم نشده ؟ و یا ...
مگه من غیر این می خواستم برایش همیشه ، مگه خوبی و خوشی اش آرزوی همیشگی ام نبوده ...
پس این دل ناماندگار لعنتی چه می گوید
میدونی اصلا چیه ...؟
تب کرده ام ، حالم خوش نیست ، هذیان می گویم
Hossein
۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۴۹ ۰ نظر

هل من ناصر ینصرنی ... ؟

بعد از تحریر :

گم گشته ی دیار محبت کجا رود/نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

Hossein
۲۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۸ ۳ نظر

نگاه کن ...

نگاه کن چه آرام و بی صدا در هیا هوی صدای زندگی شکستم
درمان دل خسته و بیمارم 
درمان همه ی آوارگی ها و سرگشتگی ها و کابوس های شبانه ام
معجزه ای بیاور 
معجزه ای از جنس کلامت ، رویت یا سخنت
من اسلام آورده ی وجود توام 
من به یکتایی تو در این دنیا و همه ی دنیا ها ایمان دارم
بنده ی بدی بوده ام ، قبول
اما تو خداوندگار عشقی ، بپذیرم ...
Hossein
۲۳ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۳۱ ۰ نظر