بغض
شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۱، ۰۳:۱۴ ب.ظ
چقدر بغض تو صدام گیرِ
چقدر حرف تو گلوم دارم
سکوتی میکنم اما
که دردهامو فراگیرِ
من و چشمان تو هر روز
به هم قول وفا دادیم
شکوفه می زدیم هر وقت
به یاد هم می افتادیم
امّا یک صبح خیلی زود
که آسمان غرق تماشا بود
یکی پیدا شد و دزدید
همه آنچه از تو در من بود
من خالی شده از تو
به هیچ چیزی نمی ارزم
مثل یک برگ خشکیده
که در چنگ باد میرقصه
چقدر بغض تو صدام گیرِ
چقدر حرف تو گلوم دارم
سکوتی میکنم اما
که دردهامو فراگیرِ
۹۱/۱۱/۲۱
سلام قشنگ بود مخصوصا واژه ( شکوفه می زدیم ) . دزدی رو درک نمی کنم شاید برمیگرده به تعبیر و تعریف ما از دزدی . مخصوصا وقتی دزدی از تو نشده . چراکه اگر دزدی او از تو اگر بود الان این شعر نبود .
موفق باشی و امیدوار.