گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

روی ماه خداوند را ببوس

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۶ ب.ظ
 

صبح برای گرفتن پاکت یادداشت های پارسا سراغ سایه می روم.در آپارتمان را که باز می کند از دیدن ام کمی تعجب می کند. به داخل دعوت ام نمی کند. می گویم برای گرفتن یادداشت های پارسا آمده ام . داخل آپارتمان می رود و دقیقه ای بعد با پاکت بزرگی می آید. مثل غریبه ها پاکت را به دست ام می دهد و منتظر می ماند تا گورم را گم کنم. می خواهم حرفی بزنم اما هر چه دنبال کلمات می گردم چیزی به دهن ام نمی آید. میگوید: « سال ها منتظرت موندم. همیشه از پنجره پایین رو نگاه می کردم تا تو بیایی. تلفن ها رو به امید شنیدن صدای تو جواب می دادم. وقتی صدای زنگ در می اومد به هوای دیدن تو در و باز می کردم. من هم مثل هر دختر دیگه ای آرزو داشتم خوش بخت بشم و فکر میکردم با تو خوش بخت می شم اما دوست داشتن با خوش بختی فرق می کنه. یونس تو اگه خداوند رو از بین ما کنار بذاری هر دو ما رو کنار گذاشتی . من یا باید خداوند رو به خاطر تو قربانی کنم و یا به خاطر او از عشق تو بگذرم. من راه دوم رو انتخاب می کنم ، یونس.»چادرش را توی صورتش می کشد و با بغض می گوید : «این سخت ترین کاریه که کسی می تونه در تمام زندگی ش انجام بده...

وای یونس کشتن عشقی به خاطر عشق دیگه خیلی سخته . چرا مرا به اینجا کشوندی ؟ یونس تو حق نداشتی با من این کار رو بکنی . تو حق نداشتی منو عاشق بکنی و بعد همه چیز رو به هم بریزی... 

کاری که تو کردی آدم با مستخدم خونه ش نمی کنه ...

 

پ.ن : برگزیده هایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس از مصطفی مستور

۹۲/۰۹/۰۴
Hossein

نظرات  (۲)

نخوندمش ولی باید خوندنی باشه .
پاسخ:
بله ، انصافن ، خوندنی هست
باید چند بار از جهات مختلف خوندش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی