گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

نامه ای برای فردای نگار

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

راستش حرف هایی دارم برای موقعی که زمان رشد فکر و اندیشه ات هست زمانی که به بلوغ شخصیتی خودت فکر می کنی ، اهل نصیحت نیستم یا مشورت را تا نخواهی دخالت می دانم ، اما می ترسم کوچکی قدمهایت به تند بادی که در این سالها عمر مرا با خود می برد نرسد ، خدا را چه دیدی ، مثلا بیست سال دیگر من نباشم تا برایت بگویم ، امروز می خواهم بنویسم تا ببینی من چگونه شناختم این دنیا و آدم هایش را ، که اگر خواستی این راه را بروی چراغی باشم جلوی پایت ...

آری کوچک آرام من

این دو کلمه زندگی و آینده ی تو را خواهد ساخت ...

تجربه ی من می گوید دنیا اینقدر هم که این آدم ها می گویند بد نیست ، به اندازه ی تمام عمرت زیبایی دارد برای لذت بردن و کشف ناشناخته هایی که از حوصله ی خیلی از آدم ها خارج است ؛ یادت باشد دلبسته ی هیچ کدامشان نشوی که یک روزی باید بگذاری و بروی اما این باعث نشود که برای دیدن و داشتن آن ها کوتاهی کنی که در آینده ای نه چندان دور "ای کاش" هایت بلند باشد و "آه" همدم دم و بازدمت ...

اما چیزی که باعث شده بیشتر آدم ها از دنیا بنالند ، چارچوب و قواعدهاییست که خودشان بر سر راه آن گذاشته اند و اینقدر آن را زشت و زننده کرده اند که خودشان هم میلی به دیدنش ندارند ...

تمام جنگ های کوچک و بزرگ ، سرد و گرم اتفاق افتاده حاصل خودخواهی های همین آدم هاییست که به ذلت همدیگر راضی شده اند ، تمام کشتارهای جمعی و فردی برای یک خصوصیت بارز آدم هاست و اینکه آنها همه چیز را همان جور که خودشان دوست دارند می خواهند

لازم نیست زیاد دور بروی برای اثبات حرف من ، فقط کافیست یک نگاهی به اطراف خودت بیاندازی و در رفتار همین آدم ها کمی دقیق شوی ...

آدم ها تو را دوست دارند ولی همانجور که خودشان می خواهند نه آنجور که تو هستی ، همین که رفتاری ببینند که مورد پسندشان نباشد تیغ را می کشند و هر کدام به نحوی به سراغت می آیند ، لزوماً نه از سر نفرت و کینه ، نه ... ، با دلسوزی تمام می خواهند تو را جراحی کنند و تبدیلت کنند به همان آدم دوست داشتنی خودشان

یادت باشد آدم ها حتی وقتی با تو دشمن باشند خیلی رودررو با تو نمی جنگند ، خنجرهایشان را با هزار آویز زیبا و با نرمی تمام از پشت بر تو فرو می کنند و خواسته و ناخواسته تا آخر عمر نمک بر آن می پاشند تا دل خودشان آرام گیرد ...

غنچه ی تازه وارد من

آدم ها موجودات عجیب و غریبی هستند که اگر برای شناختشان وقت نگذاری به آرامی نابودت می کنند ؛ اما راهش چیست ... ؟ من به تو می گویم

یک راه این است که مثل خودشان باشی ، چیزی که سالها به من گفتن و نتوانستم ، اینجوری تو خیلی راحت تر و آسوده تر زندگی خواهی کرد و رفتار اعجاب انگیز آنها به رفتاری عادی و طبیعی تبدیل خواهد شد

اما اگر راه دیگری در پیش گرفتی ، بدان درد و رنج زیادی را باید تحمل کنی ، این که تمام عمرت را به فکر دیگران باشی و سعی کنی در تمام لحظات زندگیت اولویتت دیگران باشند ، شاید خوب باشد اما برای آدم ها این رفتار تو بعد از یک مدت تبدیل می شود به وظیفه...

تو همیشه برایشان هستی و سعی می کنی مشکلاتشان را کمتر کنی ، از صمیم قلب دوستشان داری و برایشان خوشبختی می خواهی ، همانجور که خودشان می خواهند ، آنها هم تو را دوست دارند ولی به روش خودشان که برایت گفتم ...

یادت باشد که اگر خواستی در این راه بمانی بگرد و هم جنس هایی از خودت پیدا کن تا در کنارشان آرام باشی و بتوانی زندگی کنی و گرنه ...

نگار عزیزم

همواره و تا آخر عمر ، احترام پدر و مادرت را داشته باش و از کوشش در جهت خوشحالی آنها کوتاهی نکن ، که دین بزرگی به گردنت دارند ؛ اما نگذار آنها برای آینده ات تصمیم بگیرند و راهی را که شاید خود آرزو داشته اند برای تو بسازند تا تو هم بتوانی همین را برای فرزندت بخواهی ...

یادت باشد که تنها یکبار زندگی خواهی کرد و لحظه هایی که رفته هرگز باز نخواهند گشت ...

و مهمتر از همه ...

خداییست که تو را عاشقانه دوست دارد و بی هیچ منتی می بخشد و بی هیچ چشم داشتی فراموش می کند

 

دوستدار همیشگی تو ...

۹۲/۰۵/۳۰
Hossein

نظرات  (۵)

من خیلی خیلی به نسل های آینده امیدوارم

من برعکس رها به نسلهای بعد امیدی ندارم  . برای گفته ی خودم دلایل زیادی دارم .

اما در مورد نامه ت فکر میکنم چند وقت دیگر باید نامه ت رو طولانی تر از اینها بنویسی .

من درباره این مسئله خیلی خوشبینانه نگاه میکنم و میگم امیدوارم. به نظرم به دلیل معاشرت و ارتباطات بیشتر هر روزه انسانها، هر روز میشه چیزهای جدیدی یاد گرفت. و من امیدوارم نسل بعد از ما به صورت منطقی و احساساتی نکات مثبت رو از بقیه یاد بگیره و این روند پیشرفت بعد از چند نسل به نقطه خوبی برسه
حاج حسین نیستی . کجاها میپری ؟
پاسخ:
دیگه بالی نمونده برا پریدن
عجب احوالی داری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی