گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

بی تعارف با خودم

يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۳۸ ق.ظ

گاهی وقت ها گفتن خیلی چیزها سخته ، آزار دهنده ست ...

اشتباه همیشه تاوان داره ، تاوانی که ممکنه خیلی سنگین تر از تصورت باشه

میشه مث خیلی ها به پای این اشتباه سوخت و میشه مث خیلی های دیگه قبول کنی و پای عذابش بایستی ولی نزاری زندگیت رو بسوزونه ؛ عجیب و غریب نیست ، دور و بر رو که نگاه کنی میبینی خیلی ها ، خیلی چیزها را بهت نشون داده بودند ، اصن زندگی خیلی ها رو دیده بودی و آخر و عاقبتش رو ...

خودت رو نمی شناختی ؟ چرا ؟ ولی باز هم تصمیمی گرفتی که توش خودت هیچی نبودی ، چون یاد نگرفتی ، چون یادت نمیآد که کی گفتی: خودم ...

حالا فکر نمیکردی آخر یک روز این ظرف پر خواهد شد و پر شدنش علاوه بر خرابی هایی که شاید تا سالها گریبانت رو میگیره ، کسانی دیگر رو هم درگیر میکنه ...

پیش وجدانم ناراحت نیستم ، مثل همیشه برای همه دوست داشتن های دور و برم کم نگذاشتم ، اما نمی تونم ...

دیگه نمی تونم چیزی باشم که توی باورهام شکسته ...

نمیشه چیزی باشم که خودم نمی خوام ، مرگ رو به خودم نزدیکتر از قبل می بینم ...

چیزی که معلومه ، خداحافظی سخته ...

اما می تونه فرصتی باشه برای یک شروع دوباره ...

 

پ.ن 1 : یادم میآد خواهری یه خواب دیده بود سر ظهر که مامان بهش گفته بود ، همه ی پدر و مادر ها سلامتی بچه هاشون رو می خوان ، اما برای من الان خوبه که حسین نباشه ( نقل به مضمون ) – خدا می دونه حتی در بهترین حالت های زندگی هر موقع رفتم پیشش برای همه که دعا کردم ، حرفام رو که زدم ، تنها چیزی که ازش خواستم این بود که برای اون چیزی خواسته برام دعا کنه ...

 

پ.ن 2 : به اندزه ی یک کوه سنگین و خسته م ؛ و آرامش حلقه ی گمشده ایست که روزی بالاخره پیدایش می کنم و رها در اوج ...

۹۲/۰۶/۱۰
Hossein

نظرات  (۲)

نمیدونم چرا ولی به این نتیجه رسیدن رو دوست ندارم نه برای خودم ونه برای تو و نه برای دوشمن ت .

اگه فداکاری کردن برای خانوادت باعث عذاب خودت بشه زمانی که دیگه ظرفیتت پر بشه عذابی که میکشی خانوادتو هم عذاب میده اون زمان انگار نتونستی به اون خواسته ای که برای اونا داشتی برسی.

حالا خونوادت برای تو چیکار کنن؟؟؟؟؟

پاسخ:
دعایی که مامان ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی