گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

۵۵ مطلب با موضوع «روزمرگی ها و خاطرات» ثبت شده است


گفت : این روزا کجایی ؟

  • هیچ جا
  • یعنی یه جایی هستم ها
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  • تو خودم ...

گفت : راستی آدرست همون قبلی ه ؟

  • برای تو آره
  • ولی ...

گفت : بهت سر می زنم ، اگه تونستم

  • می تونی ، همه می تونن
  • یکی با سر ، یکی با دست ، یکی با چشم
  • بیشتر هم با زبون ...
Hossein
۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۴ ۰ نظر

می گن دعا در حق دیگران خیلی خوبه ، میگن زودتر برآورده می شه

این روزهایی که روزه میگیرید و حال و هواتون خوبه ...

این شب های احیایی که نزدیکه و بار و بندیل سالتون رو می بندید ...

خلاصه تو این شب و روزهای خاص براتون یه مشتری دارم که در حقش دعا کنید

خودش میگه دو تا آرزوی بزرگ داره که از این دو تا به هر کودومش برسه راضی ه

فراموشش نکنید اگه دلتون لرزید ...

Hossein
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۰۶ ۱ نظر

یه سری چیزا هویت چیزای دیگه ای رو می سازن . خیلی پیچیده شد !؟ فک نکنم ...

بزار یه مثال بزنم . مثلاً باغبون ، اگه گل و گیاه رو ازش بگیری یا راننده اگه ماشین رو ازش بگیری دیگه هویتی نداره از خودش ... تو خیلی چیزای دیگه هم همینطوره ها مثل گلدون ...

حالا که چی ؟ ؛ الان میگم ...

فک کن یه همچین اتفاقی برا خودت بیفته ، یعنی  باشی ، اصن خوبم باشی مثلاً ، ولی هویتت رو نداشته باشی ( حالا هر چی که برای خودت هویت تعریف کردی )

فک کن ...

باید برگردی به هویتت

نه !؟

Hossein
۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۴:۳۳ ۰ نظر

+ اگه بر اثر یک اشتباه بزرگ مهم ترین فایل زندگیت delete  بشه چیکار می کنی ؟

- باید برم بگردم توی Recycle bin  پیداش کنم و برش گردونم سر جاش

+ نه ، مثلاً اگه از اونجا هم پاک شده باشه چی ؟

- میدونی بعد از حذف در این موارد اطلاعات در جایی پنهان میشن و تو به راحتی نمی تونی برشون گردونی ، ولی قابل بازگشته ، فقط باید وقت بیشتری بزارم و با استفاده از برنامه های جانبی اون فایل رو recovery کنم

+ حالا فک کن با اون برنامه ها هم نتونستی ؟

- باز هم راه هست ، اما تلاش بیشتری می خواد و زمان بیشتری ، یه سری امکانات سخت افزاری و نرم افزاری با هم این قابلیت رو میده بهت که بتونی فایلت رو به دست بیآری

+ ای بابا ! فک کن جوری پاک شده که دیگه هیچی ازش در دسترس نیست

- اون موقع باید از صفر شروع کنم و دوباره و به همون شکل فایلم رو از نو بسازم ، با تلاش و کار بیشتر و چند برابرتر

+ یعنی بی خیال نمیشی ؟

- خب اگه مهمترین باشه ، معلوم که نه . مثل این میمونه که تو تمام تلاشت رو برای بازیابی و سلامت یک عضو صدمه دیده ت نکنی

+ ...

Hossein
۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۰ ۰ نظر

+ قهری ؟

- نه !

+ پس چرا دیگه سر نمیزنی بهم ؟ حرف نمیزنی باهام !؟

 - آخه تو دیگه نامحرمی ، یعنی شاید خیلی وقت بود که نامحرم شده بودی و من دیگه نمی تونم حرفامو بهت بزنم

+ ولی اگه آدم حرفهاش رو نزنه ، دق می کنه

- آره ، تو که می دونی ، منم بیکار نبودم و سعی کردم یه محرم تنها برا خودم دست و پا کنم و حرفامو بزنم

+ کاش من می تونستم هنوز محرم حرفهای نگفته ت باشم ، دلم نمی خواد فراموشم کنی

- راستش ، شاید تو این اتفاق تقصیر من هم کم نباشه ، که نیست ولی مهم اتفاقی هست که الان افتاده و دیگه نمی تونم مثل قبل باهات باشم ، برام دعا کن دوست کوچک و غریب و جدیدم بتونه همونی باشه که می خوام

باهات خداحافظی نمی کنم ، هر از گاهی بهت سر می زنم و شاید بتونیم یه حرفایی رو به هم بزنیم ، شاید ...

Hossein
۲۵ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۴۶ ۱ نظر

پیش آمده برایتان حتما ، اگر هم خودتان نه ، دیگرانی را شنیده اید یا دیده اید

یک موقعی هست تو زندگی که خانه تان برایتان غریبه می شود ، در و دیوارش را نمی فهمید ، دیگر آنجایی که کلی برایتان خاطره ی شاد و غم داشته را برای حرف ها و زندگی تان نمی پسندید ، احساس نامحرمی و غریبگی می کنید باهاش ...
نمی توانید بی خانمان باشید که ، زندگی با همه ی اتفاق هایش در جریان دارد و شما باید خانه ی جدیدی برپا کنید تا همه ی شادی و غم ها ، فراق و وصل ها را با آن شریک شوید ...
در خانه ی جدید شاید غریبتر باشید ، شاید کوچکتر باشد ولی محرم شما می شود کلی و دلتنگی هایتان را سامان می دهد ...
پ.ن : لازم به توضیح نیست که خانه گاهی وسعت دو در دوی یک اتاق است و گاهی یک خیابان و شهر و کشور یا حتی به وسعت یک آدم ...
Hossein
۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۶ ۱ نظر

خوب گوش کن ...
این بیل برای تو ، ولی حق نداری برای کندن زمین ازش استفاده کنی
این کفش ، دیگه حق نداری برای راه رفتن ازش استفاده کنی
حتی همین خونه ، ماشین برای تو، ولی نباید ازش استفاده کنی
اصن تو آزادی ، آزادی برای تو ولی ...
 

Hossein
۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۰ ۲ نظر

چند روز پیش داشتم کلاه قرمزی سال نود و سه که تو عید پخش می شد رو می دیدم تو یکی از این قسمت ها آقای مجری سعی داشت به جیگر بفهمونه عید چیه ، هر چی سعی کرد به زبون ساده و یا خیلی راحت واژه عید رو تعریف کنه که جیگر هم متوجه بشه نشد و همش باعث سو تفاهمات میشدن با هم ...

خواستم بگم بله اینجوری هاست
وقتی کلمه و واژه ای برای ما نامفهوم باشه و توی دایره المعارفمون تعریف نشده یا بد تعریف شده باشه همین میشه دیگه هر چقدر هم که سعی کنی توضیح بدی اوضاع بدتر خواهد شد ، پیچیده تر خواهد شد
خیلی سخت ه ، ولی باید بفهمیم خیلی ها حرف های ما را نمیفهمن نه اینکه نخوان ، نمی تونن ...
Hossein
۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۴ ۱ نظر