آغوشم را می گشایم
تو هستی و من
تمام جهان را در بر میگیرم
...
دلم غصه داره
آروم نداره
واسه دیدن تو
چشمام غرق آب
دلم بی قرار
توی آغوش تو گم شه
تا همه دردا
واسه یه لحظه
تموم شه
دلم پر زخونِ
از این همه زنجیر
از این همه جادّه
از این تاریکی تقدیر
دلم لبریز یادت
همیشه ، همه وقت
تویی اوج خواستن
تو تنهایی مفرط
دلم بی قرار
تو هر وقت نباشی
یا واسه چند لحظه
ازم جداشی
آخر یه روزی
آخر یه جایی
میشکنم
قفل قفس رو
جاری میشم
تو نگاهت
پرنده میشم
رو به دریا ...
دلم غصه داره
دلم پر ز یادت
دلم پر زخونِ
دلم بی قرار
دلم بی قرار
دلم بی قرار
...
تمام حرفهایم را می پیچم
در
پیچیده ترین کلمات دنیا
احساسی ترین شعر های تاریخ
سنگین ترین هدیه های بشری
یا
...
نه ...
می بوسمت از دور
همین ...
ویرانه ای به نام تن ...
دیوانه ای به نام من
حاصل یک عمر زندگیست
وقتی تو نباشی پیش من ...
پ.ن : این را نمی دانم کی و کجا و در چه حالی نوشته بودم ، امروز به صورت اتفاقی پیدایش کردم ، انگار خودش را به زور رسانده بود به چشمانم ، بدون ویرایش و اضافه کردن ، به احترام همان حسی که برای نوشتنش داشتم آوردمش ...
قسم به هوای هر روزه ای که صورتت را نوازش می کند
من هر روز
برایت دعای دوستت دارم می خوانم و میسپارم به نسیم ، تا دورت بگردد و سلامتت بدارد ...
فقط ، تو آمین اش را بلندتر بگو ...
زندگی ام شبیه پرواز، در کوی توست
هر قدمم به شوق دیدار توست
ای که تویی دار و ندارم همه
ماه دلم ، هلال لبخند توست ...
جان من و بهار عمر منی
ای که همه جهان خلاصه در چشم توست
مست شود جام از خم ابروی تو
این چه شرابیست که در دستان توست
اسیر عشق تو آزاد شدست از جهان
ببین دلم همیشه در یاد توست
سهم من از تو هر چه باشد ، قبول
فقط ، پر از امید باش که این حق توست ...
لطفاً
امانت دار خوبی باش ، وقتی نیستم و کسی را جز خودت ندارم که تو را به آن بسپارم ...
برات می خونم از جون و
برات میمرم آروم و
تویی تنها بهار من
که مست بوی گلهاشم
هوای تو دل انگیزِ
نفس های تو آتیشِ
قسم بر چشمهای بیتابت
دلم غرق تماشاتِ
چقدر دوست داشتنت خوبِ
چقدر قلبم ، با تو آرومِ
بهای این دل خسته م
فقط یک لحظه دیدارِ
بیا بارون شو و یک ریز
ببار بر خاطراتت باز
بزار دیوانه ترشم من
که ریشه دار تر بشه این احساس
من از دردهای این دنیا
زخم های زیادی بر تنم دارم
ولی وقتی تو هستی پیشم
قدم هایم را محکمتر بر میدارم ...