گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

۱۴۲ مطلب با موضوع «دل نوشته ها» ثبت شده است


چقدر دلم خسته می شود

وقتی به جز سکوت و بغض

کلامی میانمان زنده نمی شود

من و تو کنار هم ، ولی

پر از دردهایی که خشکمان کرده است

هوای اینجا سنگین شده است ، ببین ...

دستهای یخ کرده ای که تب کرده در آتشت

بیا نزدیکتر ، نترس ، من و تو محرمیم

دلم پیوند خونی دارد با دلت

بیا که سینه ام پر از دردهای توست

بغل کن مرا که شاید آرام بگیرد دیده‌ام ...

Hossein
۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۰۶ ۲ نظر

ببین که باز دچار خفقان می شوم

از دردی که دارم روزه دار سکوت می شوم

به هر حدیثی از کلام تو ، من ...

به اوج ، یا دچار فرود می شوم

از حال بدم نپرس ، که می دانی

مبتلای توأم و مست این شراب می شوم

کجای بنگرم در این مرداب رنگارنگ

که دنیای منی و غیر آن هیچ می شوم

نگذار خالی دستانم را از وجودت ، بانو

که بی تو ، طعمه ی گرگان روزگار می شوم

من و تو روح های گره خورده ایم در هم

این بزرگترین اعترافیست که فریادش می شوم

من و تو ما نمی شویم ، هرگز

من ، تمامم ذوب می شود آخر ، تو می شوم

بگذار هر چه می خواهند بگویند نامحرمان

محرم این دل تویی که زقید جهان رها می شوم 

Hossein
۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۲:۵۴ ۱ نظر

وقتی تو

تمام چشم و بیناییِ من هستی ...

چگونه

برای سلامتی ام

دعای کوری می‌کنی ... !؟

Hossein
۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۱:۴۴ ۰ نظر

راه دور درازیست عشق ، خیلی ها ندیده اند ، خیلی ها نشنیده اند ...

بعضی ها آمده اند تا اول راه و برگشته اند ، خیلی ها در راه مانده و با اولین درّه و کوه بریده اند و برگشته اند ، یک جوری که انگار اصلاً نبوده اند ...

باید پیه سرما و گرمایش را به تنت مالیده باشی ، پای صبوری و زبان صداقت نداشته باشی ، ابزار دستت را اشتباه انتخاب کنی ماندی ، نکند جای طناب خواهش و تمنّا ، تبر غرور برداری ... قبله نمایت جا نماند یا همین سجادّه ی نیازت ...

آری ...

حواست باشد راه دور است و ندیده ها بسیار ، هر روز هر لحظه ، به آنی ممکن است در اوجی باشی باور نکردنی یا قعر درّه ای جهنمی ...

آنقدر باید بسوزی و بسازی تا یک قدم نزدیک تر شوی ، محرم شدن به دل است ، آنجا را باید به جان بخری ...

این را هم به خاطر بسپار از یک جایی به بعد دیگر تن را باید بگذاری و برهنه بروی که ادامه ی راه از عهده ی آن خارج است ...

دعای همه ی مقبول شدگان این راه ، رهنمای توست ...

Hossein
۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۸:۲۱ ۲ نظر

از نصف النهار حساب کنی

یا استوا ...

            فرقی ندارد .

آغوش تو

گرمترین نقطه ی زمین است ...

Hossein
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۴ ۲ نظر

نفرین به من

که باغبان خوبی نبوده ام ...

لعنت

که گلم شکسته

ولی من ندیده ام ...

نفرین به روزگار

که آوار می کند بلا

لعنت به این همه ادعا ...

که من دارم و پوچ میروم

نفرین

به حرفهایی که خسته ات کرده اند

به همه ی شعارهایی که زخمی ات کرده اند

لعنت

به چکمه هایی که تنت را ضعیف کرده اند

به زخمه هایی که گلبرگ هایت را خشک کرده اند

نفرین به من

که باعث و بانی این همه خطام

تو این همه خوبی و من

فقط

پر از ادعام ...

Hossein
۱۹ تیر ۹۲ ، ۱۰:۳۰ ۱ نظر

روزه ی لبانم را

به وقت اذان دلت

افطار کن ...

وقتی

دوست داشتن

تو ...

بالاترین عبادت هاست

...

Hossein
۱۸ تیر ۹۲ ، ۰۹:۰۸ ۱ نظر

روشنایی داری

خوشحال میکنی

میسوزی

کم کم آب میشوی

و آخر سر هم

فووووووووووووووووت

.

.

.

.

.

.

.

.

و بر سر مزاری

دوباره داغ میشوی

آب میشوی و ...

Hossein
۱۵ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۰ ۲ نظر