تشنج

خیال روی تو ما را بس

همین که تو نیستی

اما یادت اینجاست

 ما را بس

ما تشنگان روی تو ییم

همین که هر شب در خیال می بینمت

ما را بس

هیچ کس نفهمید راز حال خراب ما را

همین که تو می دانی

ما را بس ...

هر روز ...

هر روز

هزاران نفر تو را می بینند

صدها نفر با تو حرف می زنند

دهها نفر با تو می خندند

و من که تو را دوست دارم

ومن که تو را از همه بیشتر دوست دارم

بی تو ...

کمبود

برای خندیدن لبهاتو کم دارم 

برای خوب بودن هواتو کم دارم

تو در منی اما ، برای این دل عاشق

هر لحظه بودنهاتو بدجور کم دارم ...

روزهای بارونی

شبیه حس پروازی برای یک تن خسته 

بوی بارونی و عطرت می پیچه توی هر کوچه

دلم هر لحظه باهاته گل بابونه ی خونه

کجای راهی تو ، که دلم اینجور آشوبه

بیا ، برگرد ، بگو خوب باش ، بگو آروم آروم باش

بگو من هستم و اینجام ، عزیز بانوی عالم تاب

تمام حس های تو دنیا ، بدون تو پوچ و خالی

تو رویای منی هر دم ، تو این روزهای بارونی

...

خطاب به ...

من نمیگم مولانا میگه :

اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا

بگیر خنجر تیز و ببر گلوی حیا

جهنم ...

بهشت من ...

همین که نیستی اینجا را جهنم می کند ...

سال نو

در گذرگاه زمان چه زود پیر می شویم

چه آرام رنگ موهایمان را عوض می کنیم

چروک های صورت سوغات سال جدید است و می پذیریم

و همچنان نبودنت را با دلم صبوری می کنیم

سال نو مبارک

عید

عید من آنروزیست که 

لبخند تو شکوفه کند

هوای دیدار تو تازه شود

نسیم عطر تو باغ را مست کند

و سال با چشمان تو تحویل شود

...