گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

... نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه

گاه گدار

آشفته تر از آنم که می بینی ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۰
    دو

پیش آمده برایتان حتما ، اگر هم خودتان نه ، دیگرانی را شنیده اید یا دیده اید

یک موقعی هست تو زندگی که خانه تان برایتان غریبه می شود ، در و دیوارش را نمی فهمید ، دیگر آنجایی که کلی برایتان خاطره ی شاد و غم داشته را برای حرف ها و زندگی تان نمی پسندید ، احساس نامحرمی و غریبگی می کنید باهاش ...
نمی توانید بی خانمان باشید که ، زندگی با همه ی اتفاق هایش در جریان دارد و شما باید خانه ی جدیدی برپا کنید تا همه ی شادی و غم ها ، فراق و وصل ها را با آن شریک شوید ...
در خانه ی جدید شاید غریبتر باشید ، شاید کوچکتر باشد ولی محرم شما می شود کلی و دلتنگی هایتان را سامان می دهد ...
پ.ن : لازم به توضیح نیست که خانه گاهی وسعت دو در دوی یک اتاق است و گاهی یک خیابان و شهر و کشور یا حتی به وسعت یک آدم ...
Hossein
۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۶ ۱ نظر

خوب گوش کن ...
این بیل برای تو ، ولی حق نداری برای کندن زمین ازش استفاده کنی
این کفش ، دیگه حق نداری برای راه رفتن ازش استفاده کنی
حتی همین خونه ، ماشین برای تو، ولی نباید ازش استفاده کنی
اصن تو آزادی ، آزادی برای تو ولی ...
 

Hossein
۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۰ ۲ نظر

تن های هرزه را سنگسار می کنند غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است

و کسی نمی داند که مغزهای هرزه ، ویرانگر ترند تا تن های هرزه
"فروغ فرخزاد"
Hossein
۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۲۵ ۰ نظر

+ ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

- والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود / آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
 
پ.ن : مشاعره ی حافظ و مولانا ، برای من و تو ...
Hossein
۰۲ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر

مرا پیدا کن
در حجم نگاهت
در رویای خیسی
به چشمان سیاهت
مرا پیدا کن
که نو رس یارم
در این شبای سیاهی
نور باران صداتم
مرا پیدا کن
در این کویر بی ستاره
از این شبهای بی سپیده
مرا پیدا کن
مرا پیدا کن
مرا پیدا کن
بخوان مرا که جان بگیرم
در ره عشق تو بمیرم
رسم به آغوشت
نفس بگیرم ...
تویی تمام هستی من
که در رهت بیمار شده 
تن من ...
عزیز بهتر از جان من 
مرا پبدا کن
 

Hossein
۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۴ ۰ نظر

سجاده ام را رو به قبله ی روی ماهت پهن کرده ام ، قد قامت حضورم بر خاطراتت و دستان ملتمسم دعا گوی چشمان مهربانت ...

حمد و ثنایت گویم و قامت رعنایت را می ستایم ، سراسر لبیک حضورم ...
در درگاه قلبت سجادوار به انتظار اجابتم ...
Hossein
۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۴۷ ۰ نظر

شجاعت آنجاست که با تمام وجود بتوانی غرورت را کنار بگذاری ، به اشتباهت اعتراف کنی ، طلب بخشش کنی و برای رضایت و جبرانش بکوشی

Hossein
۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۱۹ ۲ نظر

علی زخمی و خمار به خونه می رسه ، برای زخمش دنبال پماد می گرده ، زنگ می زنه خونه ی هانیه که حالا دیگه پیشش نیست و به بهونه ی پماد شروع می کنه به خوندن این ترانه ...

تنهای بی یه سنگ صبور ، خونه ی سرد و سوت و کور ، توی شبات ستاره نیست ، موندی و راه چاره ای نیست ، اگر چه هیچ کس نیومد ، سری به تنهاییت نزد ، اما تو کوه درد باش ، طاقت بیار و مرد باش
Hossein
۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۱۸ ۰ نظر