پیش آمده برایتان حتما ، اگر هم خودتان نه ، دیگرانی را شنیده اید یا دیده اید
پیش آمده برایتان حتما ، اگر هم خودتان نه ، دیگرانی را شنیده اید یا دیده اید
خوب گوش کن ...
این بیل برای تو ، ولی حق نداری برای کندن زمین ازش استفاده کنی
این کفش ، دیگه حق نداری برای راه رفتن ازش استفاده کنی
حتی همین خونه ، ماشین برای تو، ولی نباید ازش استفاده کنی
اصن تو آزادی ، آزادی برای تو ولی ...
تن های هرزه را سنگسار می کنند غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است
+ ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
مرا پیدا کن
در حجم نگاهت
در رویای خیسی
به چشمان سیاهت
مرا پیدا کن
که نو رس یارم
در این شبای سیاهی
نور باران صداتم
مرا پیدا کن
در این کویر بی ستاره
از این شبهای بی سپیده
مرا پیدا کن
مرا پیدا کن
مرا پیدا کن
بخوان مرا که جان بگیرم
در ره عشق تو بمیرم
رسم به آغوشت
نفس بگیرم ...
تویی تمام هستی من
که در رهت بیمار شده
تن من ...
عزیز بهتر از جان من
مرا پبدا کن
سجاده ام را رو به قبله ی روی ماهت پهن کرده ام ، قد قامت حضورم بر خاطراتت و دستان ملتمسم دعا گوی چشمان مهربانت ...
شجاعت آنجاست که با تمام وجود بتوانی غرورت را کنار بگذاری ، به اشتباهت اعتراف کنی ، طلب بخشش کنی و برای رضایت و جبرانش بکوشی
علی زخمی و خمار به خونه می رسه ، برای زخمش دنبال پماد می گرده ، زنگ می زنه خونه ی هانیه که حالا دیگه پیشش نیست و به بهونه ی پماد شروع می کنه به خوندن این ترانه ...